سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسى را که چهار چیز دادند از چهار چیز محروم نباشد : آن را که دعا دادند از پذیرفته‏شدن محروم نماند ، و آن را که توبه روزى کردند ، از قبول گردیدن ، و آن را که آمرزش خواستن نصیب شد ، از بخشوده گردیدن ، و آن را که سپاس عطا شد از فزوده گشتن . و گواه این جمله کتاب خداست که در باره دعاست « مرا بخوانید تا بپذیرم . » و در آمرزش خواستن گفته است : « آن که کارى زشت کند یا بر خود ستم کند سپس از خدا آمرزش خواهد ، خدا را بخشنده و مهربان مى‏یابد . » و در باره سپاس گفته است : « اگر سپاس گفتید براى شما مى‏افزاییم . » و در توبت گفته است : « بازگشت به خدا براى کسانى است که از نادانى کار زشت مى‏کنند ، سپس زود باز مى‏گردند ، خدا بر اینان مى‏بخشاید و خدا دانا و حکیم است . » [نهج البلاغه]
امروز: جمعه 04 خرداد 2

بسم الله النور

...

 

-------------------
پی نوشت:
1. این پست ، نه به خضر عارف و نه به موسی نبی ربط داره. به هیچ کس دیگه هم ربط نداره. دلخور نشو. گاهی آدم مجبور میشه حرفای خصوصیش با خدا رو داد بزنه بلکه خودش آدم شه و یه چیزایی رو بفهمه...

نمی خوام کسی این پست رو بخونه. برا دل خودم نوشتم و بس...
دلتنگتم خدا... بدجوری دلتنگتم...


2.خضر به موسی گفته بود تاب این راه رو نداری. گفته بود نمیتونی همراهش بشی. گفته بود آدم این راه نیستی. موسی چرا انقدر اصرار کردی؟ ... موسی حالا که قولت شکست یاد عهدت افتادی؟ حالا یادت افتاد؟... خوب شد عهدت شکست؟ وقتی خضر بهت گفت من گفته بودم تحملشو نداری سرتو انداختی پایین یه قطره اشک از چشت سر خورد و روی گونه ات به صلیب کشیده شد... موسی تقصیر خودت بود یا تحملت رو ببر بالا یا از همون اول بگو نمیتونی و بپذیر...

3. این روزا دلم برا بارون تنگ شده. خدا! این ابرای آسمونت نمیخوان سفره دلشون رو برا زمین پهن کنن؟ ... سرم به آسمونه . منتظر یه قطره که شاید... اخه میدونی زیر بارون که باشی ، اشکات قاطی اشکای آسمون گم میشه...

                              

4. مشهد به‏ آقا قول دادم سرمو بندازم پایین همه چی رو بسپارم به خوش اما فکر نمیکردم بخواد امتحانم کنه...

5. آقا داد میزنم. تسلیم! هرچی شما بگی نوکرتیم . قول میدم سر عهدم بمونم... باشه آقا هنوز هم همه چی دست شماست. آقا به خدا بگو...
 نه خودم میگم : خدای من ! رضا برضائک و تسلیم بقضائک ...

6.الان میفهمم که چه قدر داشت فاصله ام از تو زیاد میشد و خودم بی خبر بودم. میدونم فقط فقط تقصیر خودمه میدونم همش از بی جنبگی خودمه که تاب نعمتت رو ندارم. خدای من میشه یه مدت نعمت آرامش رو ازم پس بگیری؟؟ ... خدا به همه چیزم قسم دلتنگتم. بذار بیام...

  

                                                                                                                                      ...

 


 نوشته شده توسط پلک ... در دوشنبه 86/6/26 و ساعت 10:34 عصر | نظرات دیگران()
 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مرگ ساده است...
آری!، تو بمان!
از میرحسین موسوی
از تحجر بیش از بی دینی رتج می برم
خاک بر سر انقلابی که شما کردید.
و اسرائیلی که به هیچ چیز رحم نمیکند...و مایی که بی رحم تر از اوی
مسؤلیم!!!
گونه ام داغ است از بوسه ناز تو...
...
دو رکعت سلام...
[عناوین آرشیوشده]

بالا

طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

بالا